ღ نـــفــس ღ ♥ مــگر تــو هوا بودی که در نبــودت اهسته دارم خفه می شوم ؟♥ |
||||
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : nafas
دوستان روز چهارشنبه سی ام فروردین 91 ساعت 19:00 غروب ، یکی از همکاران بنده توسط یک ماشین پژو 206 با سه سرنشین ، تنها به دلیل تاکسی خور نبودن مسیر و استیصال ناشی از عجله به رسیدن به خانه ، در خیابان سئول نزدیک قرارگاه نیروهای انتظامی جنب ده ونک ، ربوده میشود : بقیه حادثه از زبان مال باخته
به محض ورودم به اتومبیل سرنشین صندلی عقب ، پس گردنم را گرفت و نوک قمه را به بدنم فشرد
اولین چیزی که ازم گرفتند موبایلم بود چون شاید میترسیدند در زنگ زدن به پلیس دستم سریع باشه بعد مجودی نقدی کیف پولم و کارتهای اعتباری و ساعت و محتویات جیبهام رو مورد بازرسی قراردادند و شماره رمز کارتهای عابر بانکم رو گرفتند و با استفاده ازعابر بانکهای طول مسیر سه مورد 200000 تومان یعنی مجموعاً 600000 تومان از کارتهام برداشت کردند ، همه اینها در حالی بود که همش در اتوبانهای چمران و نیایش و اون حول و حوش من را میچرخوندن
خلاصه ملایمت من در برخورد باهاشون اونارو متقاعد کرده بود که همراه با اموالم ، جونم رو هم نگیرند
شاید هم اینقدر سابقه دار و حرفه ای بودن که مشکل چهره شناسی نداشتند
و من از خدای مهربون بخاطر همین موضوع بسیار شاکرم
از بخت بد در میانه راه همسرم به موبایلم زنگ زد و همون عقبیه گفت که جواب بدم و بهش بگم توی ترافیکم و دیر میام ،اما یکیشون که معلوم بود حرومزاده تر از اون دوتای دیگه است ، درکمال بیشرمی توی گوشم گفت که با خانمم زیر پل ستارخان قراربزارم که در حقیقت اونا برن سروقتش ، ولی خوشبختانه اراده اون دوتای دیگه به این کار نبود، چونکه ظاهرا ً بیخیال ادامه ماجرا شدند و منو برگردوندند به ده ونک و موقع پیاده شدن اولاً مدارکم رو پانصد متر جلوتر توی پیاده رو انداختند تا من مجبور بشم جهت عکس اونا حرکت کنم و ثانیاً یکیشون خیلی خط و نشون برام کشید که اگه آژانس بگیری بیای پیمون خلاصه ترمز دستی میکشم میام پایین جیگرتو از سینت در میارم و از این حرفا
اما پس از اینکه من اونا رو مطمئن کردم که این چیزها الان توی این شرایط به ذهنم نمیرسه و حتی اگر یه کلاشینکف هم با خودم داشتم ، از شدت ترس نمی تونستم ازش استفاده کنم، پیادم کردن و در تمام این مدت یکی که قمه دستش بود مثل یک اسکورت من رو سوار و پیاده میکرد
دست آخر هم من رو وادار کردند که از یه شیب تند پایین برم تا فرصت داشته باشند دور بشند
درخاتمه باید بگم اگه با دقت به این ماجرا توجه کنیم ، چند نتیجه میشه گرفت
اول اینکه اگر احساس کردین مسافرها از قبل باهم آشنا هستند ، اصلاً مرام کش نشین ، که آخی بیچاره برای کمک به من وایساده ، نخیر عزیز حتماً برای کمک به خودشونه که وا میسدن
دوم اینکه اگه این بنده خدا بلد بود که رمز کارتش رو معکوس بهشون میداد ، دستگاه پول رو بهشون میداد اما اولاً اعلام سرقتشوبه پلیس زنگ میزد و درضمن عکس بی صاحابشونم رو میگرفت که بعداً شاید به درد آگاهی چیها می خورد
سوم اینکه فقط دعا کنید و سعی کنید در مسیر این جور جانوران قرار نگیرید،چون اگر خود بروس لی هم که باشید کاری از دستتون بر نمی آد
بلا نبینید انشاءالله
یا حق
نظرات شما عزیزان:
آفرین غزل خانم که اینقدر حواست جمعه و بقیه رو آگاه میکنی .
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||||
|